واکسن پایان چهارماهگی
تو بلوری . گل نازی . گل ناز . خنده کن کودک من. بنشین مثل پروانه ای شاد بر گل دامن من. کودکم از تو جانم به تن است. جایت آغوش من است.
مامانی خیلی خوشحاله
پسرخوشگل مامانی. پسر عزیزم که اگه مامان روزی هزار بار قوربونت بره بازم کمه. آخه تو چقدر آقایی چقدر با حیا و نجیبی مامانی. چهارشنبه صبح با بابایی رفتیم که واکسنتو بزنیم .هروقت میخوان برات واکسن بزنن مامانی قبلش حسابی گریه میکنه . اینبارم مثل همیشه همینکه سرنگو درآوردن که واکسنو بزنن برات مامانی پشتشو کرد که زجر کشیدنتو نبینه . اما تو اینقدر با حیایی که فقط لحظه فرو رفتن سرنگ توی پای قشنگت یه گریه کوچولو کردی و بعدش آروم آروم شدی . انگار که هیچ اتفاقی نیوفتاد. بعدشم که اصلا اذیت نکردی . خدا رو شکرنه تب کردی و نه بیقراری. به قول بابایی پسرمون هزار ماشاله گویه ( قویه ) و باید همینجوری گوی بمونه. قوووووووووووووووووربون گوی بودنت مامان.
و اما چند تا عکس از گل پسر
اهورا قبل از واکسن زدن
اهورا بعد از واکسن
اداهای جدیدت . مامان فدات شه . نفسم