بالاخره اوووووووووووووووووومديم
سلام به همه دوستاي خوبمون . دلم براي همگي تنگ شده بود . ممنون از اينكه مدتي كه نبوديم فراموشمون نكرده بوديد و بهمون سر مي زديد. اين مدت اينقدر گرفتاريها زياد بود كه واقعا فرصتي واسه نوشتن پيدا نميشد. اما بالاخره نصف بيشتر كارا انجام شد و مجالي دست داد تا دوباره در جمع شما دوستاي خوب من و اهورا باشيم .
اثاث كشي پر داستان ما تموم شد . خونه جديد نياز به بازسازي زيادي داشت واسه همينم ما حدود 40 روز مهمون خاله شيوا بوديم .بماند كه چقدر سخت بود . فكر كنم همه مي دونين كه وقتي اسباب و وسيله هات دم دستت نباشه و مجبور باشي با حداقل وسيله كاراتو راه بندازي چقدر سخته .
خلاصه اينكه توي اين مدت خيلي اتفاقات افتاده كه سعي ميكنم همه رو براتون بنويسم .
اول يكي دوتا عكس از اثاث كشي حدود 40 روز پيش مي ذارم كه تركش هاش به ني ني هم خورده ببينيد
امان از دست كاراي خاله شيما
پسلم مهاراجه شده
چون مطالب زياده بقيه رو در ادامه مطلب ببينيد
طي اين مدت واسه پسلي صندلي ماشين خريديم . چون پسلي ديگه بايد با ماماني بياد اداره. طفلكي صبحها ساعت 7 بيدار ميشه . همينكه ميذارمش توي ماشين ميخوابه
پسلي توي اين مدت به غذا خوردن افتاده . ماماني براش فرني و سوپ درست ميكنه و پسلي شكمو با اشتهاي تمام ميخوره. قوووووووووووربونش بره مامانش كه مثل مامان و باباش شكموئه
ماماني هم يه وقتا شيطوني ميكنه يه كم كاكائو به پسلي ميده كه نتيجه اش اين ميشه
اينم شيرينكاري مامان بزرگ دور از چشم ماماني ( حداقل نمك هم ميزدي خوب )
و اما ...
كسي ساندويچ اهورا ميل داره ؟؟؟؟؟
آخه پسل به اين خوشگلي كي ديده ؟؟؟؟؟؟
اينم يه روز صبح ساعت 7 كه داريم با هم ميريم اداره و مهد
بگو ببينم شما پسلي يا دخملي ؟؟؟؟
نفس مامانشه بخدااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
مشت محكم بر دهان دشمنان !!!!!!
و در آخر ...
در آخر يلدا رو با دو روز تاخير به همه دوستان خوبم تبريك ميگم و همه تونو از دور مي بوسم . گلاي خوشگلتونو از طرف من و اهورا ببوسيد