رستوران و هایپر استار
چند وقت پیش بعد از خوب شدن پسر گلی تصمیم گرفتیم یه کم از این افسردگی بیماری اهورا در بیاییم و یه نفسی تازه کنیم. به همین دلیل رفتیم رستوران عمو فرهاد دوست بابایی. بماند اونجا پسر گلی چقدر شیطنت کرد و با چه اعمال شاقه ای ناهار خوردیم . اما دیدن عکس اونروز هم خالی از لطف نیست.
پسرم یه تیکه نون به اندازه خودش دستش گرفته و میخوره . نوووووووووش جونت مامانی
اینم یه عکس هنری که بابایی توی رستوران ازمون انداخت. مرررررررررررسی عزیزم
بعد از رستوران هم رفتیم هایپر استار و اونجا پسری حسابی دلبری کرد . از کوچیک و بزرگ پشت سرمون راه افتاده بودن و لپشو می کشیدن و باهاش بازی میکردن . پسری هم حسابی میخندید و کیف میکرد.
امیدوارم این روزایی که اصلا معلوم نیست هوا سرده یا بهاری زودتر تموم بشه و هوا به ثبات برسه. چون پسرم بعد از گذروندن دوره بیماریش که خیلی سخت گذشت الان سرما خورده و دکتر گفته هرچی بیشتر خونه بمونه براش بهتره و با توجه به اینکه آخر ساله خیلی نمیشه مرخصی گرفت و خونه موند. انشاله که همه کوچولو ها همیشه سالم باشن