بدون شرح
ي داستان جالب
امروز يه داستان قشنگ خوندم دلم نيومد نذارمش اينجا . خوندنش خالي از لطف نيست او دزدي ماهر بود و باچند نفر از دوستانش باند سرقت تشكيل داده بودند. روزي با هم نشسته بودند و گپ مي زدند. در حين صحبتهايشان گفتند : ما چرا هميشه با فقرا وآدمهاي معمولي سرو كار داريم و قوت لايموت آنها را از چنگشان بيرون مي آوريم . بيائيد اينبار خود را به خزانه سلطان بزنيم كه تاآخر عمر برايمان بس مي باشد. البته دسترسي به خزانه سلطان هم كار آساني نبود .آنها تمامي راهها و احتمالات ممكن را بررسي كردند.اين كار مدتي فكر و ذكر آنها را مشغول كرده بود . تا سرانجام بهترين راه ممكن را پيدا كردند وخودرا به خزانه رسانيدن. خزانه مملو بود از پول و جواهرات قيمتي . آ...
نویسنده :
مامانی شهرزاد
14:46
تولد دو سالگی پسرم
ی عالمه عکس و ...
روز تولدم ... ومن خوشحالم
بالاخره عكسا آماده شدن هورااااااااااااا
عكسهاي مهد نوروز93
روز آخر سال 92
ي سال ديگه گذشت . ي سال ديگه به تجربياتمون اضافه شد. واسه من سال 92 اصلا سال خوبي نبود مخصوصا اين يك ماه آخر . خيلي بد بود . از همه بدترش اينكه گوشيم خراب شد. ولي هرچه كه بود گذشت.ي سال ديگه اونايي رو كه دوست نداشتمو تحمل كردم و اونايي كه دوست داشتمو بيشتر شناختم. ي سري دوستاي جديد پيدا كردم كه خيلي دوستشون دارم . ي سري دوستاي مجازي كه حتي تابحال نديدمشون ولي از خيليا بيشتر دوستشون دارم . هيچ آزاري واسه آدم ندارن و توي همه چي آدم چه خوشي چه ناخوشي حتي شده با ي جمله شريكن . حالا هم ميخوام از همينجا به همه اونايي كه دوستاي من و اهوران سال نو رو پيشاپيش تبريك بگم و بگم كه ما خيلي دوستتون داريم . اميدوارم سال پيش رو سالي پر ...
نویسنده :
مامانی شهرزاد
20:27