آخی پسرم مریض شده. بترکه چشم حسوداش
پسر خوشگل مامان. مامانی دورت بگرده. چرا مریض شدی. از دیشب پسر عزیز مامان وبابا اوضاع مزاجیش ریخته بهم و مریض شده وبا عرض معذرت ( اسهال شدید ) داره. اینقدر که هردومون حسابی ترسیدیم .دیشب رفتیم درمانگاه تخصصی بهبد ولی یه دکتر خیلی بد اخلاق اونجا بود که انگار واسه حرف زدنش باید بهش مالیات پرداخت میکردی. خلاصه اینکه شب خیلی بدی بود. پسری شب همش بیدار میشد و گریه میکرد و اصلا شیر نمیخورد. از همه بدتر اینکه باید بهت او آر اس میدادیم که اصلا نمی خوردی . دیگه نمی دونستم باید چیکار میکردیم. مامان بزرگ ( مامانی بابا ) بعد از اینهمه سال یه شب اومد خونه ما بمونه که بنده خدا اینجوری شد و اهورا نذاشت مامان بزرگ بخوابه و مامان بزرگ هم طی شب همش نگران اهورا بود و همش بهش سر میزد. خلاصه اینکه خدا از این شبا واسه هیچکی نیاره و همه نینیها همیشه سالم و سلامت باشن .
اما امروز که ٢١ بهمنه پسری دو روزه که هشت ماهش تموم شده اما چون پنجشنبه مهمون داشتیم (عمو اینا ) نتونستم بیام و برات بنویسم . بخاطر همین هم با سه روز تاخیر هشت ماهه شدنتو تبریک میگم گل قشنگ زندگیمون . فقط خدا میدونه که مامانی و بابایی چقدر دوستت دارن . آرزومون برای تو یکی یه دونه مامانو بابا اینه که همیشه همیشه سالم و سلامت باشی گل قشنگ زندگیمون .
راستی یه صندلی غذا هم واسه پسری گرفتیم . مبارکت باشهپسسسسسسسسسسسسسسسر گلم.
پسر شیطون مامان
که الان اینجوری بیحال شده
هشت ماهگیت مبارک پسر قشنگم